بازهم آدرینا و خاله ویدا و مامان اعظم
این چند روز خیلی عالی بود هم خاله ویدا آمده بود هم مامانی اعظم و کلی کنارشان خوش گذشت ، من خاله ویدا را خیلی خیلی دوست دارم ، طوری که این چند روز جوری رفتار کردم که همه اعضای خانواده شوکه شدند مثلاً من وقتی منا یا می می یا ج ج می خورم هر کی صدایم کند جواب نمی دهم چه برسد به اینکه در آن شرایط بوس بخواهد . ولی چون خاله ویدا جون جونی از من دوره و در طول سال مدت کمی کنار من است اجازه داشت هر کاری که دلش بخواهد انجام بدهد . خیلی دلتنگش شدم الان که رفته و مامانی هم امروز می ره . دوستشان دارم و امیدوارم هرچه زودتر بیایید و من ببینمشون یا من با مامان و بابام برم مشهد . ...
نویسنده :
مامان ندا
12:39